مي نويسم بازم از تو ، براي تو ، به ياد تو
ولي بين اين همه نوشتن براي تو حرفي از تنهايي هاي من باقي مي مونه!
تنهايي هايي كه بازم نيمي از اونو تو پر كردي.
حرف زدن از تو چقدر برام راحت شده
با تو موندن و از تو خوندن چقدر برام لذت بخش شده.
چقدر راحت ديگه به همه مي گم دوسم داري و به دوستي با تو افتخار مي كنم.
تنهايي با تو اصلا معني نداره.
يكم با اين كلمه ي سنگين يعني تنهايي حرف بزنم!!!
اي تنهايي!!!
تو كجاي زندگي مني؟
مگه ميشه من معشوق زيبايي مثل محبوبم داشته باشم و باز تو رو احساس كنم؟؟؟
برو !!!
برو از ضمير زيباي دل من.
من زيبا سرشتم ! از سرشت محبوبم اين زيبايي رو به ارمغان گرفتم.
برو جايي تاريك و دور كه تو دل زيبا و روشن من ،
با وجود ياد محبوبم ، جايي براي تو نيست.
محبوب من خداي تنهايي هاي منه!
خدايي كه وقتي همه آدم و تنها مي ذارن ، يا هستن و آدم احساس شون نمي كنه،
دستاي گرمش وجود آدمي رو شعله ور مي كنه.
به نام خداي تنهايي ها.
نظرات شما عزیزان: